دله شکسته...
دیشب که بار دیـگر،احـــساس مــرگ کردم
صدبار درد و محنت افــــــزوده شد به دردم
با کوله بار خفت رو به خـــــــــــــدا نشستم
از دوری و فراقت تا صبح گـــــــریه کردم
دلکندن از خیالت...،هــــــــــرگز... نمیتوانم
هر چـــــند سبز سبزی،هرچــــند زرد زردم
در ایستگاه غربت بی هیـچ حرف و صحبت
مثل درخت تنها...،مثل اجــــاق ســـــــــــردم...
ای کــــــــــــاش فـرصتی بود پیش شما بمانم
ای کـــــــــــاش فرصتی بود دور شما بگردم
از این دو راهی ای جــــان،جایی نمیروم من
هـــر چند برنگردی،هر چــند برنــــــــگردم
همت